پرش به محتوا

وحشی بافقی (غزلیات)/شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان)
  شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان  
  هر کس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان  
  عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان  
  حالم مپرس ای همنشین بی طره‌ی آن نازنین آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان  
  وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان، دیده تر باقی‌ست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان