وحشی بافقی (غزلیات)/شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز)
  شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز  
  ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز  
  هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز  
  چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز  
  به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز  
  به شکنج طره او دل وحشی است مایل که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز