وحشی بافقی (غزلیات)/شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی (شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز) |
' |
شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز | مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز | |||
ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم | که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز | |||
هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی | که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز | |||
چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل | که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز | |||
به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم | به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز | |||
به شکنج طره او دل وحشی است مایل | که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز |