وحشی بافقی (غزلیات)/سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
ظاهر
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست | تا زندهام چو شمع ازینم گزیر نیست | |||||
هر درد را که مینگری هست چارهای | درد محبت است که درمان پذیر نیست | |||||
هیچ از دل رمیده ما کس نشان نداد | پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست | |||||
بر من کمان مکش، که از آن غمزهام هلاک | بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست | |||||
رفتی و از فراق تو از پا درآمدم | باز آ که جز تو هیچکسم دستگیر نیست | |||||
سهلست اگر گهی گذرد در ضمیر تو | وحشی که جز تو هیچکسش در ضمیر نیست |