وحشی بافقی (غزلیات)/سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی (سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی) |
' |
سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی | ندارد یک خم این مستی مگر خمخانهای خوردی | |||
نه دأب آشنایانست با هم رطل پیمودن | تو این می گوییا در صحبت بیگانهای خوردی | |||
نهادی سر به بد مستی و با دستار آشفته | به بازار آمدی خوش بادهی رندانهای خوردی | |||
به حکمت باده خور جانان بدان ماند که این باده | به بی باکی چو خود خوردی نه با فرزانهای خوردی | |||
شراب خون دل گرمی ندارد ورنه ای وحشی | تو میدانی چه میها دوش از پیمانهای خوردی |