وحشی بافقی (غزلیات)/ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را | دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را | |||||
پیش رندان حق شناسی در لباسی دیگر است | پر به ما منمای زاهد خرقهی پشمینه را | |||||
گنج صبری بیش ازین در دل به قدر خویش بود | لشکر غم کرد غارت نقد این گنجینه را | |||||
روز مردن درد دل بر خاک میسازم رقم | چون کنم کس نیست تا گویم غم دیرینه را | |||||
گر به کشتن کین وحشی میرود از سینهات | کرد خون خود بحل ، بردار تیغ کینه را |