وحشی بافقی (غزلیات)/روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید)
  روزها شد تا کسم پیرامن این در ندید تا تو گفتی دور شو زین در کسم دیگر ندید  
  سوخت ما را آنچنان حرمان عاشق سوز ما کز تنم‌آن کو نشان می‌جست خاکستر ندید  
  الوداع ای سر که ما را می‌برد سودای عشق بر سر راهی که هر کس رفت آنجا سر ندید  
  مرد عشق است آنکه گر عالم سپاه غم گرفت تاخت در میدان و بر بسیاری لشکر ندید  
  گر چه وحشی ناخوشیها دید و سختیها ولی سخت تر از روزگار هجر و ناخوشتر ندید