وحشی بافقی (غزلیات)/دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
ظاهر
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود | تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود | |||||
دی که میمد ز جولانگاه شوخی مست ناز | نرگسش بر گوشهی دستار خوش ترکانه بود | |||||
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان | آنچنان میشد که گویا از همه بیگانه بود | |||||
آن نصیحتها که میکردیم اهل عشق را | این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود | |||||
قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست | اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود | |||||
سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی | عشق بر هر دل که زد آتش چو من دیوانه شد | |||||
وحشی از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست | کاین می مرد افکن امشب تا لب پیمانه بود |