وحشی بافقی (غزلیات)/دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم)
  دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم  
  خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم  
  گر آب فراموشی ازین بیشتر آید ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم  
  جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی بنشین تو که من در قدم موکب میرم