وحشی بافقی (غزلیات)/خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
ظاهر
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است | سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است | |||||
که بر خزانهی این رازهای پنهان زد؟ | که قفل تافته افتاده است و در باز است | |||||
به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای | که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است | |||||
نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس | که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است | |||||
زمان قهقههی کبک ، خوش دراز کشید | مجال گریهی خونین و چنگل باز است | |||||
حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی | غبار بال بر افشان که وقت پرواز است |