وحشی بافقی (غزلیات)/خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
ظاهر
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست | یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست | |||||
بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو | آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست | |||||
جایی که بود خاک به سد عزت سرمه | بیقدر تر از خاک رهم، عزتم اینست | |||||
با خاک من آمیخته خونابهی حسرت | زین آب سرشتند مرا ، طینتم اینست | |||||
میلم همه جاییست که خواری همه آنجاست | با خصلت ذاتی چه کنم فطرتم اینست | |||||
وحشی نرود از در جانان به سد آزار | در اصل چنین آمدهام ، خصلتم اینست |