وحشی بافقی (غزلیات)/خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای)
  خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای مرغ قفس شکسته‌ای از دام جسته ای  
  صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای  
  صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای  
  کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او جز جان زخم خورده‌ی خونابه بسته ای  
  قیدیست قید عشق که ذوقش کسی که یافت هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای  
  عشرت در آن سر است که آید برون از او هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای  
  وحشی خموش باش که آتش زبان نشد الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای