وحشی بافقی (غزلیات)/جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
ظاهر
جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد | مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد | |||||
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم | که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد | |||||
ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن | میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد | |||||
سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو | که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد | |||||
مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت | چنین باشد بلیآن کس که بختش واژگون آمد | |||||
مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه | همیدانم که خوب آمد نمیدانم که چون آمد |