وحشی بافقی (غزلیات)/تو زمن پرس قدر روز وصال

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(تو زمن پرس قدر روز وصال)
  تو زمن پرس قدر روز وصال تشنه داند که چیست آب زلال  
  ذوق آن جستن از قفس ناگاه من شناسم نه مرغ فارغ بال  
  می‌توان مرد بهر آن هجران کش وصال تو باشد از دنبال  
  این منم، این منم به خدمت تو ای خوشم حال و ای خوشم احوال  
  این تویی، این تویی برابر من ای خوشم بخت و ای خوشم اقبال  
  وحشی اسباب خوشدلی همه هست ای دریغا دو جام مالامال