وحشی بافقی (غزلیات)/تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
ظاهر
تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش | دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش | |||||
در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور | سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش | |||||
یک نگاه لطف از چشم تو ما را میرسد | گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باشد | |||||
بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش | ساقی مجلس شود هم مست و هم مخمور باش | |||||
لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست | با همه هر نوع میباشی به یک دستور باش | |||||
سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده | خانهی ما یا همه ویرانه یا معمور باش | |||||
کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست | گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش |