وحشی بافقی (غزلیات)/تند سویم به غضب دید که برخیز و برو

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(تند سویم به غضب دید که برخیز و برو)
  تند سویم به غضب دید که برخیز و برو خسکم در ته پا ریخت که بگریز و برو  
  چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو  
  پیش رفتم که بکش دست من و دامن تو گرم شد کاتش من باز مکن تیز و برو  
  می‌نشستم که مگر خار غم از پا بکشم داد دشنام که تقریب مینگیز و برو  
  وحشی این دیده که گردید همه اشک امید آب حسرت کن و از دیده فرو ریز و برو