وحشی بافقی (غزلیات)/تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
ظاهر
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من | که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من | |||||
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی | که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من | |||||
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم | که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من | |||||
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم | که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من | |||||
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و میترسم | که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من | |||||
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه | خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من | |||||
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز میداند | اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من |