وحشی بافقی (غزلیات)/تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
ظاهر
تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد | جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد | |||||
خواب آورد افسانه و افسانهی عاشق | هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد | |||||
پهلوی من و تکیهی خاکستر گلخن | دیوانه سر بستر سنجاب ندارد | |||||
سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد | کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد | |||||
گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست | وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد |