پرش به محتوا

وحشی بافقی (غزلیات)/به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد)
  به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد بود زهری که بهر کشتن ما در شکر دارد  
  بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد  
  ندارد اشتیاق وصل شیرین، کوهکن، ورنه به ضرب تیشه سد چون بیستون از پیش بردارد  
  عتاب آلوده آمد ، باده در سر، دست بر خنجر کدامین بی‌گله را میکشد دیگر چه سر دارد  
  کسی دارد خبر از اشک و آه گرم من وحشی که آتش در دل و داغ ندامت بر جگر دارد