وحشی بافقی (غزلیات)/بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
ظاهر
بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش | تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش | |||||
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت | از کمین برخاست ناگه غمزهی صید افکنش | |||||
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما | این کسی داند که زنجیری بود در گردنش | |||||
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز | گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش | |||||
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست | گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش | |||||
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک | تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش | |||||
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب | کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش |