وحشی بافقی (غزلیات)/بازم غم بیهوده به همخانگی آمد

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(بازم غم بیهوده به همخانگی آمد)
  بازم غم بیهوده به همخانگی آمد عشق آمد و با نشأه‌ی دیوانگی آمد  
  ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد  
  خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل با رخنه‌ی دیرینه به ویرانگی آمد  
  دارد خبری آن نگه خاص که سویم مخصوص به سد شیوه‌ی بیگانگی آمد  
  ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد