وحشی بافقی (غزلیات)/باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
ظاهر
باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد | بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد | |||||
خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت | دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد | |||||
ما و میخانه که تمکین گداییدر او | شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد | |||||
جام می کشتی نوح است چه پروا داریم | گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد | |||||
جرعهی پیر خرابات بر آن رند حرام | که به پیش دگری دست تمنا ببرد | |||||
عرصهی ما به مروت که ز عالم کم شد | هدهدی کو که به سر منزل عنقا ببرد | |||||
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند | پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد | |||||
خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز | آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد | |||||
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم | ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد |