وحشی بافقی (غزلیات)/از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
ظاهر
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت | هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت | |||||
بود روزی آن عنایتها که باما مینمود | خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت | |||||
دوش کامد با رقیبان مست و خنجر میکشید | غیر قصد کشتن ما هیچ مقصودی نداشت | |||||
عشق غالب گشت اگر در بزم او آهی زدم | کی فروزان گشت جایی کاشتی دودی نداشت | |||||
جای خود در بزم خوبان شمعسان چون گرم کرد | آنکه اشک گرم و آه آتش آلودی نداشت | |||||
داشت سودای رخش وحشی به سر، در هر نفس | لیک از آن سودا چه حاصل یکدمش سودی نداشت | |||||
وحشی از درد محبت لذتی چندان نیافت | هر که جسمی ریش و جان درد فرسودی نداشت |