وحشی بافقی (غزلیات)/از برای خاطر اغیار خوارم میکنی
ظاهر
از برای خاطر اغیار خوارم میکنی | من چه کردم کاینچنین بیاعتبارم میکنی | |||||
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو | گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی | |||||
گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست | زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی | |||||
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار | ای که منع گریه بیاختیارم میکنی | |||||
گفتهای تدبیر کارت میکنم وحشی منال | رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی |