وحشی بافقی (غزلیات)/آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
ظاهر
آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست | گو مهیا شو که میباید به سد حیرت نشست | |||||
آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم | گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست | |||||
بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست | غیر را میباید اندر آتش غیرت نشست | |||||
مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز | زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست | |||||
وحشی آمد بر در رد و قبولت حکم چیست | رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست |