وحشی بافقی (غزلیات)/آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
ظاهر
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو | منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو | |||||
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو | در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو | |||||
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین | خنده که شهد ریخته در ره گفت وگوی تو | |||||
زان خم زلف میکشد منت بند جادوان | گردن جان من که شد طوق پرست موی تو | |||||
میگذری و داشته دست نیاز پیش رو | چشم گدا نگاه من فاتحه خوان روی تو | |||||
صاف سر خم ترا نیست قرابه کش بسی | راضیم ار به من رسد درد ته سبوی تو | |||||
وحشی اگر نه رشک زد دست نگار خویشتن | گریه که میکند گره در گذر گلوی تو |