هزار و یک سخن/چ
ظاهر
(چ)
- چاه کن همیشه در چاه است
- چراغ به ته خود نور نمیدهد
- چراغ دروغ بی فروغ است
- چراغ دزد خواب انسان است
- چراغی که بخانه رواست به مسجد حرام است
- چرا کسی از کاری پشیمان گردد که یکبار دیگر بر از آن کار پشیمان شده باشد؟
- چشم مبین و دل مخواه
- چوب نرم را مور میخورد
- چو به گشتی طبیب از خود میازار
- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
- چو نام سگ بر آری چوبی بدست آر
- چون خشم زند شعله تر و خشک بسوزد
- چون در امضای کاری متردد باشی آن طرف اختیار کن که بیآزارتر باشد
- چون دزدان بهم افتند کالا ظاهر شود
- چون دشمن را در بند یافتی امانش مده
- چون شاخ خلاف بالا رود همه خنجر بار آورد
- چون قضا آید طبیب ابله شود
- چیزی بخور، چیزی بده، چیزی منه
- چیزی که عوض دارد گله ندارد