هزار و یک سخن/س
ظاهر
(س)
- سالی که نکوست از بهارش پیداست
- سخاوت نشانه بختیاری است و سرمایه کامکاری
- سخت دلی از واژه ناخوانا خیزد
- سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش
- سخن آینه مرد سنخگوست
- سخن از سخن خیزد
- سخن اگر زر است سکوت گوهر است
- سخن بد از شمشیر بریده بتر است
- سخن تا نپرسند لب بسته دار
- سخنچین دشمن همجنس خود است
- سخنچین شریک شیطان است و دشمن انسان
- سخن کز دل آید شود دلپذیر
- سخن گواه حال گوینده است
- سخن نااندیشیده چون زر ناسنجیده است
- سرانجام حیله گرفتاری است و فرجام مکر و غدر ندامت و خاکساری
- سرانجام قمار ادبار است و فرجام ستم ناگوار
- سر بده و سر مردم مسپار
- سر بیگناه بالای دار نمیرود
- سر پیری معرکهگیری
- سر خود با زن مگوی
- واژه ناخوانا وجدان سختتر که درد بیدرمان (م)
- سرش را خواست دوا کند چشمش کور شد
- سرکه مفت شیرینتر از عسل است
- سرمایه بآرزوی سود بسیار از دست مده
- سزای گرانفروش نخریدین است
- سعی و نصیب با هم توأم است
- سکوت موجب رضاست
- سگ بقلادهٔ رنگین شکار نکند
- سگ حقشناس به از آدمی ناسپاس
- سگ در خانه صاحبش هار است
- سگ را اگر بدریای هفتگانه بشوید پاک نشود
- سگ را شناسند بروی خداوند
- سگ زرد برادر شغال است
- سلامت در خموشی است
- سلامت بر کنار است
- سلیقه که نیست جان در عذاب است
- سنگ بجای خود سنگین است
- سنگ بزرگ برداشتن علامت نزدن است
- سنگ روی یخ
- سنگ سنگ را میشکند
- سنگ کوچک سر بزرگ را میشکند
- 🞻 سودا برضا خویشی بخوشی
- سوداگر پنیر در شیشه میخورد
- سود اگر خواهی از اندازه زیادت مطلب
- سودای اولی نیکو است
- سود ناکرده در جهان بسیار است
- سوگند دروغ بنیاد عمر را بر باد دهد
- سه چیز بی سه چیز پایدار نماند مالی بی تجارت علم بی بحث ملک بیسیاست
- سیاست بقدر جنایت است
- سیر خبر از گرسنه ندارد سواره از پیاده
- سیلی نقد به از حلوای نسیه
- سیم بخیل وقتی از خاک بدر آید که او بخاک رفته باشد