هزار و یک سخن/ز

از ویکی‌نبشته

(ز)

  1. ز امتحان حال هر کسی شود معلوم
  2. زبان ترجمان دل است
  3. زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد
  4. زبان در دهان پاسبان سر است
  5. زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
  6. زحمت بود درویش را ناگه چو مهمان در رسد
  7. زخم تیر بر تن است و زخم سخن بر جان
  8. رخم زبان سوزان‌تر که زخم سنان
  9. زر از معدن بکان کندن بدر آید
  10. زر را دوست بسیار است و زردار را دشمن بیشمار
  11. زر زر آرد گنج گنج
  12. زر سفید از برای روز سیاه
  13. زری که پاک شد از امتحان چه غم دارد
  14. ز عشق تا بصبوری هزار فرسنگ است
  15. زکوة مال بانفاق است و زکوة علم بارشاد
  16. زکوة مال نذر کن که تا بلا برود
  17. ز کوشش مشکلها آسان و خارستان گلستان می‌شود
  18. زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز
  19. زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار
  20. زن تا نزائیده بیگانه است
  21. زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است
  22. زور بکشتن دهد زر بجهنم برد
  23. زیر کاسه نیم کاسه است
  24. زیره بکرمان می‌برد
  25. زینت زن بعفت است و جمال و آرایش مرد بغیرت است و کمال
  26. زبور ادب بهتر که جلب ذهب