نظامی (لیلی و مجنون)/چون گوهر سرخ صبحگاهی
ظاهر
چون گوهر سرخ صبحگاهی | بنمود سپیدی از سیاهی | |||||
آن گوهر کان گشاده من | پشت من و پشت زاده من | |||||
گوهر به کلاه کان برافشاند | وز گوهر کان شه سخن راند | |||||
کاین بیکس را به عقد و پیوند | درکش به پناه آن خداوند | |||||
بسپار مرا به عهدش امروز | کو نو قلم است و من نوآموز | |||||
تا چون کرمش کمال گیرد | اندرز ترا به فال گیرد | |||||
کان تخت نشین که اوج سایست | خرد است ولی بزرگ رایست | |||||
سیاره آسمان ملک است | جسم ملک است و جان ملک است | |||||
آن یوسف هفت بزم و نه مهد | هم والی عهد و هم ولیعهد | |||||
نومجلس و نو نشاط و نومهر | در صدف ملک منوچهر | |||||
فخر دو جهان به سر بلندی | مغز ملکان به هوشمندی | |||||
میراثستان ماه و خورشید | منصوبه گشای بیم و امید | |||||
نور بصر بزرگواران | محراب نماز تاجداران | |||||
پیرایهی تخت و مفخر تاج | کاقبال به روی اوست محتاج | |||||
ای از شرف تو شاهزاده | چشم ملک اختسان گشاده | |||||
ممزوج دو مملکت به شاهی | چون سیب دو رنگ صبحگاهی | |||||
یک تخم به خسروی نشانده | از تخمه کیقباد مانده | |||||
در مرکز خط هفت پرگار | یک نقطه نو نشسته بر گار | |||||
ایزد به خودت پناه دارد | وز چشم بدت نگاه دارد | |||||
دارم به خدا امیدواری | کز غایت ذهن و هوشیاری | |||||
آنجات رساند از عنایت | کماده شوی بهر کفایت | |||||
هم نامه خسروان بخوانی | هم گفته بخردان بدانی | |||||
این گنج نهفته را درین درج | بینی چو مه دو هفته در برج | |||||
دانی که چنین عروس مهدی | ناید ز قران هیچ عهدی | |||||
گر در پدرش نظر نیاری | تیمار برادرش بداری | |||||
از راه نوازش تمامش | رسمی ابدی کنی به نامش | |||||
تا حاجتمند کس نباشد | سر پیش و نظر ز پس نباشد | |||||
این گفتم و قصه گشت کوتاه | اقبال تو باد و دولت شاه | |||||
آن چشم گشاده باد از این نور | وین سرو مباد ازان چمن دور | |||||
روی تو به شاه پشت بسته | پشت و دل دشمنان شکسته | |||||
زنده به تو شاه جاودانی | چون خضر به آب زندگانی | |||||
اجرام سپهر اوج منظر | افروخته باد از این دو پیکر |