نظامی (لیلی و مجنون)/مجنون چو شنید بوی آزرم
ظاهر
مجنون چو شنید بوی آزرم | کرد از سر کین کمیت را گرم | |||||
بانوفل تیغزن برآشفت | کی از تو رسیده جفت با جفت! | |||||
احسنت زهی امیدواری | به زین نبود تمام کاری | |||||
این بود بلندی کلاهت؟ | شمشیر کشیدن سپاهت؟ | |||||
این بود حساب زورمندیت؟ | وین بود فسون دیو بندیت؟ | |||||
جولان زدن سمندت این بود؟ | انداختن کمندت این بود؟ | |||||
رایت که خلاف رای من کرد | نیکو هنری به جای من کرد | |||||
آن دوست که بد سلام دشمن | کردیش کنون تمام دشمن | |||||
وان در که بد از وفا پرستی | بر من به هزار قفل بستی | |||||
از یاری تو بریدم ای یار | بردی زه کار من زهی کار | |||||
بس رشته که بگسلد زیاری | بس قایم کافتد از سواری | |||||
بس تیر شبان که در تک افتاد | بر گرگ فکند و بر سگ افتاد | |||||
گرچه کرمت بلند نامست | در عهده عهد ناتمامست | |||||
نوفل سپر افکنان ز حربش | بنواخت به رفقهای چربش | |||||
کز بیمددی و بیسپاهی | کردم به فریب صلح خواهی | |||||
اکنون که به جای خود رسیدم | نز تیغ برنده خو بریدم | |||||
لشگر ز قبیلهها بخوانم | پولاد به سنگ درنشانم | |||||
ننشینم تا به زخم شمشیر | این یاوه ز بام ناورم زیر | |||||
وآنگه ز مدینه تا به بغداد | در جمع سپاه کس فرستاد | |||||
در جستن کین ز هر دیاری | لشگر طلبید روزگاری | |||||
آورد به هم سپاهی انبوه | پس پره کشید کوه تا کوه |