نظامی (لیلی و مجنون)/آیا تو کجا و ما کجائیم
ظاهر
آیا تو کجا و ما کجائیم | تو زان کهای و ما ترائیم | |||||
مائیم و نوای بینوائی | بسمالله اگر حریف مائی | |||||
افلاس خران جان فروشیم | خز پاره کن و پلاس پوشیم | |||||
از بندگی زمانه آزاد | غم شاد به ما و ما به غم شاد | |||||
تشنه جگر و غریق آبیم | شب کور و ندیم آفتابیم | |||||
گمراه و سخن زره نمائی | در ده نه و لاف دهخدائی | |||||
ده راند و دهخدای نامیم | چون ماه به نیمه تمامیم | |||||
بیمهره و دیده حقه بازیم | بیپا و رکیب رخش تازیم | |||||
جز در غم تو قدم نداریم | غمدار توئیم و غم نداریم | |||||
در عالم اگرچه سست خیزیم | در کوچگه رحیل تیزیم | |||||
گوئی که بمیر در غمم زار | هستم ز غم تو اندرین کار | |||||
آخر به زنم به وقت حالی | بر طبل رحیل خود دوالی | |||||
گرگ از دمه گر هراس دارد | با خود نمد و پلاس دارد | |||||
شب خوش مکنم که نیست دلکش | بیتو شب ما و آنگهی خوش | |||||
ناآمده رفتن این چه سازست | ناکشته درودن اینچه رازست | |||||
با جان منت قدم نسازد | یعنی که دو جان بهم نسازد | |||||
تا جان نرود ز خانه بیرون | نایی تو از این بهانه بیرون | |||||
جانی به هزار بار نامه | معزول کنش ز کار نامه | |||||
جانی به از این بیار در ده | پائی به از این بکار درنه | |||||
هر جان که نه از لب تو آید | آید به لب و مرا نشاید | |||||
وان جان که لب تواش خزانه است | گنجینه عمر جاودانه است | |||||
بسیار کسان ترا غلامند | اما نه چو من مطیع نامند | |||||
تا هست ز هستی تو یادم | آسوده و تن درست و شادم | |||||
وانگه که ز دل نیارمت یاد | باشم به دلی که دشمنت باد | |||||
زین پس تو و من و من تو زین پس | یک دل به میان ما دو تن بس | |||||
وان دل دل تو چنین صوابست | یعنی دل من دلی خرابست | |||||
صبحی تو و با تو زیست نتوان | الا به یکی دل و دو صد جان | |||||
در خود کشمت که رشته یکتاست | تا این دو عدد شود یکی راست | |||||
چون سکه ما یگانه گردد | نقش دوئی از میانه گردد | |||||
بادام که سکه نغز دارد | یک تن بود و دو مغز دارد | |||||
من با توام آنچه مانده بر جای | کفشی است برون فتاده از پای | |||||
آنچه آن من است با تو نور است | دورم من از آنچه از تو دور است | |||||
تن کیست که اندرین مقامش | بر سکه تو زنند نامش | |||||
سر نزل غم ترا نشاید | زیر علم ترا نشاید | |||||
جانیست جریده در میان چست | وان نیز نه با منست با تست | |||||
تو سگدل و پاسبانت سگ روی | من خاک ره سگان آن کوی | |||||
سگبانی تو همی گزینم | در جنب سگان از آن نشینم | |||||
یعنی ددگان مرا به دنبال | هستند سگان تیز چنگال | |||||
تو با زر و با درم همه سال | خالت درم و زر است خلخال | |||||
تا خال درم وش تو دیدم | خلخال ترا درم خریدم | |||||
ابر از پی نوبهار بگریست | مجنون ز پی تو زار بگریست | |||||
چرخ از رخ مه جمال گیرد | مجنون به رخ تو فال گیرد | |||||
هندوی سیاه پاسبانت | مجنون ببر تو همچنانست | |||||
بلبل ز هوای گل به گرد است | مجنون ز فراق تو به درد است | |||||
خلق از پی لعل میکند کان | مجنون ز پی تو میکند جان | |||||
یارب چه خوش اتفاق باشد | گر با منت اشتیاق باشد | |||||
مهتاب شبی چو روز روشن | تنها من و تو میان گلشن | |||||
من با تو نشسته گوش در گوش | با من تو کشیده نوش در نوش | |||||
در بر کشمت چو رود در چنگ | پنهان کنمت چو لعل در سنگ | |||||
گردم ز خمار نرگست مست | مستانه کشم به سنبلت دست | |||||
برهم شکنم شکنج گیسوت | تاگوش کشم کمان ابروت | |||||
با نار برت نشست گیرم | سیب زنخت به دست گیرم | |||||
گه نار ترا چو سیب سایم | گه سیب ترا چو نار خایم | |||||
گه زلف برافکنم به دوشت | گه حلقه برون کنم ز گوشت | |||||
گاه از قصبت صحیفه شویم | گه با رطبت بدیهه گویم | |||||
گه گرد گلت بنفشه کارم | گاهی ز بنفشه گل برآرم | |||||
گه در بر خود کنم نشستت | که نامه غم دهم به دستت | |||||
یار اکنون شو که عمر یار است | کار است به وقت و وقت کار است | |||||
چشمه منما چو آفتابم | مفریب ز دور چون سرابم | |||||
از تشنگی جمالت ای جان | جوجو شدهام چو خالت ای جان | |||||
یک جو ندهی دلم در این کار | خوناب دلم دهی به خروار | |||||
غم خوردن بی تو میتوانم | می خوردن با تو نیز دانم | |||||
در بزم تو میخجسته فالست | یعنی به بهشت می حلالست | |||||
این گفت و گرفت راه صحرا | خون در دل و در دماغ صفرا | |||||
وان سرو رونده زان چمنگاه | شد روی گرفته سوی خرگاه |