نظامی (اقبال نامه)/بلیناس دانا به زانو نشست
ظاهر
بلیناس دانا به زانو نشست | زمین را طلسم زمین بوسه بست | |||||
که چندانکه هست آفرینش به جای | شها بر تو باد آفرین خدای | |||||
ز دانش مبادا دل شاه دور | که با نور به دیده با دیده نور | |||||
چو فرهنگ خسرو چنان بازجست | که پیدا کنم رازهای نخست | |||||
نخستین طلسمی که پرداختند | زمین بود و ترکیب ازو ساختند | |||||
چو نیروی جنبش در او کرد کار | به افسردگی زو برآمد بخار | |||||
از او هر چه رخشنده و پاک بود | سزاوار اجرام افلاک بود | |||||
دگر بخشهاکان بلندی نداشت | بهر مرکزی مایهای می گذاشت | |||||
یکی بخش از او آتش روشن است | که بالاترین طاق این گلشن است | |||||
دوم بخش ازو باد جنبنده خوست | که تا او نجنبد ندانند کوست | |||||
سوم بخش ازو آب رونق پذیر | که هستش ز راوق گری ناگزیر | |||||
همان قسمت چارمین هست خاک | ز سرکوب گردش شده گردناک |