نظامی (اقبال نامه)
ظاهر
- خرد هر کجا گنجی آرد پدید
- خدایا توئی بنده را دستگیر
- محمد که بیدعوی تخت و تاج
- به هر مدتی گردش روزگار
- چو فیاض دریا درآمد به موج
- شنیدم که بالای این سبز فرش
- زهی آفتابی که از دور دست
- سر فیلسوفان یونان گروه
- بساز ای مغنی ره دلپسند
- مغنی بیا ز اول صبح بام
- مغنی یکی نغمه بنواز زود
- مغنی ره باستانی بزن
- مغنی بیار آن نوای غریب
- مغنی بر آهنگ خود ساز گیر
- مغنی سماعی برانگیز گرم
- مغنی بیا چنگ را ساز کن
- مغنی بدان ساز تیمار سوز
- مغنی غنا را درآور به جوش
- مغنی بیار آن ره باستان
- ارسطوی روشندل هوشمند
- چنین راند والیس دانا سخن
- بلیناس دانا به زانو نشست
- چو سقراط را داد نوبت سخن
- پس آنگه که خاک زمین داد بوس
- چو قفل آزمائی به هرمس رسید
- فلاطون که بر جمله بود اوستاد
- چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
- نظامی بر این در مجنبان کلید
- مغنی سحرگاه بر بانگ رود
- چنین بود در نامهٔ رهنمای
- دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
- سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
- سحرگه که سربرگرفتم ز خواب
- مغنی دلم دور گشت از شکیب
- مغنی مدار از غنا دست باز
- مغنی دل تنگ را چاره نیست
- مغنی بساز ازدم جانفزای
- مغنی توئی مرغ ساعت شناس
- مغنی دگر باره بنواز رود
- مغنی یک امشب برآواز چنگ
- مغنی بدان ساز غمگین نواز
- مغنی دلم سیر گشت از نفیر
- مغنی بدان جرهٔ جان نواز
- مغنی برآرای لحنی درست
- مغنی درین پرده دیرسال
- ببار ای مغنی نوائی شگفت
- درآرای مغنی سرم را ز خواب
- مغنی ره مش جان بساز
- مغنی ره رامش آور پدید
- چو گوهر برون آمد از کان کوه