ملک الشعرا بهار (غزلیات)/دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
ظاهر
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند | شو بار سفر بند که یاران همه رفتند | |||||
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست | گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند» | |||||
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو | کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند | |||||
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست | کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند | |||||
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند | اندوه که اندوهگساران همه رفتند | |||||
فریاد که گنجینهطرازان معانی | گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند | |||||
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران | تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند | |||||
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب | کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند |