محتشم کاشانی (قطعات)/محیط دولت اقبال خواجه میر حسن
ظاهر
محیط دولت اقبال خواجه میر حسن | که بود تاجر فرزانهای چو او نادر | |||||
چو بیثباتی ویرانهی جهان دانست | زدود نقش فریبش ز صفحهی خاطر | |||||
وزین سراچه فانی قدم کشید و رسید | ز سیر عالم باقی به نعمت وافر | |||||
چو خواست دل که برد ره به گنج تاریخش | وزین مقوله شود نکتهای بر او ظاهر | |||||
به رمز نکتهرسی گفت خواجه میر حسن | گذشت از سر ویرانه جهان آخر | |||||
همان اوج دولت شاه یحیی | که پروازش گذشت از ذروهی ماه | |||||
به تنگ آمد دلش ناگه ازین بوم | ز هم پروازی اقران و اشباه | |||||
چو بود از زمرهی همت بلندان | ز شاخ سدره گردید آشیان خواه | |||||
چو بیرون از جهان میرفت میگفت | زبان هاتفان الخلد مثواه | |||||
چو او را جان برآمد برنیامد | ز جان خلق غیر از آه جانکاه | |||||
چو تاریخش طلب کردم خرد گفت | برون شد شاه یحیی از جهان آه |