محتشم کاشانی (قطعات)/شهسواری که عرصهی گردون
ظاهر
شهسواری که عرصهی گردون | بست حکمش به حلقهی فتراک | |||||
کامکاری که فارس قدرش | از سمک رخش راند تا به سماک | |||||
آصف دهر کش سلیمان وار | خاتم حکم داد ایزد پاک | |||||
خلف المصطفی امینالدین | زیب ذریت شه لولاک | |||||
آن که نسبت به اوج رفعت او | کوتهی کرده پایهی ادراک | |||||
وانکه نامد نظیر او بوجود | از وجود عناصر و افلاک | |||||
در زمانی که غیر فتنه نبود | مقتضای زمانه بیباک | |||||
به گمان خطای ناشدهای | گشت از من نهفته کلفت ناک | |||||
دی به ارسال جعبهای نارم | کرد یک باره ز انفعال هلاک | |||||
من حیران متهم به گنه | که ز ضعفم زبونتر از خاشاک | |||||
گرچه زان نار سوختم لیکن | زان گناه نکرده گشتم پاک |