محتشم کاشانی (قطعات)/ای بر سبیل حاجت صد محتشم گدایت
ظاهر
ای بر سبیل حاجت صد محتشم گدایت | وی درکمال حشمت ارباب حاجت از تو | |||||
در کوچهی ظرافت عمری دواندام از جهل | کردم در آخر اما کسب ظرافت از تو | |||||
از مهر من بناحق کردی تمسکی راست | زانسان که اهل حجت کردند حیرت از تو | |||||
وین دم به رسم تحصیل دارد کسی که برده | در عرصهی سیاست گوی صلابت از تو | |||||
ما را نه زر که سازیم او را تسلی از خود | نه شافعی که خواهد یک لحظه مهلت از تو | |||||
کو داوری که اکنون گیرد درین میانه | وجه تمسک از من جرم خیانت از تو | |||||
اما چه هیچ کس نیست کز وی برآید این کار | عجز و تنزل از ما لطف و مروت از تو | |||||
زهی بر حشمت گردون اساست | ز حیرت دیدهی افلاک خیره | |||||
به من لطف دی و امروزت آخر | چه باشد گر بود بر یک و تیره | |||||
نمایی گر به جای لطف موعود | عطایی از عطایای صغیره | |||||
شود جود تو را مقدار ناقص | شود طبع تو را آهسته تیره | |||||
قضای حاجت من گر ثوابست | برای روز بد بادت ذخیره | |||||
دراز بخت من ناکس گناهست | گناهی میکنی باری کبیره |