محتشم کاشانی (قطعات)/ایا ملاذ سلاطین که کردگار تو را
ظاهر
ایا ملاذ سلاطین که کردگار تو را | زیاده از همه اسباب شوکت و شان داد | |||||
ایا معاذ خواقین که شخص قدرت تو | محالها همه را آشتی با مکان داد | |||||
زمان تو و دور والدتست | که داد داوری اندر بساط دوران داد | |||||
عنایت متزلزل زبان صاحب جمع | که بستنش ز زبونی به هیچ نتوان داد | |||||
به آن زبان که به حرفی سه بار میگیرد | گرفته اقشمهای از من و به دیوان داد | |||||
به این فسانه که تا بیست روز اگر نکنم | ادای قسمت آن بایدم دو چندان داد | |||||
کنون گذشته سه ماه تمام حالت او | به آن رسیده که خواهد به جای زر جان داد | |||||
از آن مقید قید شدید سلطانی | که غیر وعده نخواهد به قرض خواهان داد | |||||
زبان حال بگوشم چو خواند آیهی یاس | بشیری آمد از پی نوای احسان داد | |||||
که در گرفتن زر آن حرامی ناکس | به هیچ کس متوسل مشو که سلطان داد | |||||
تبارکالله ازین همت و سخاوت وجود | که از کرم به تو پروردگار دیان داد | |||||
ز بذل جود تو بیخ خزاین رفت | به باد دست تو خاک دفاین کان داد | |||||
تمام خوی شده از ابریم کشیده چکید | ز بس که موهبتت انفعال عمان داد | |||||
سخن نگشته به لب آشنا به فعل آمد | بهر چه رای تو در کار دهر فرمان داد | |||||
مدبران بنگر کاین سپهر خوش تدبیر | چه کردگار مرا چون به لطف سامان داد | |||||
کسی که دهر زبان زمانهاش میخواند | ز مکر بازی او بیزبانی آسان داد |