محتشم کاشانی (قطعات)/آن سپهر ایوانکه از بخت بلند
ظاهر
آن سپهر ایوانکه از بخت بلند | داردش کیوان به صد اخلاص پاس | |||||
وان فلک مسند که میگوید ملک | پاسبان آستانش را سپاس | |||||
میرامینالدین محمد که آسمان | ارتفاع از شان او کرد اقتباس | |||||
وز بلندی زد سر ایوان وی | طعنهی کوته کمندی بر حواس | |||||
آن که دارد اطلس زر دوز چرخ | پیش فرش مجلسش قدر پلاس | |||||
وانکه دارد قبهی زرین مهر | پیش گل میخ درش رنگ نحاس | |||||
هم مه و ناهید را هر شام گه | روبخشت آستان او مماس | |||||
هم رخ خورشید را هر صبح دم | با در گردون اساس او مساس | |||||
در سجود آستانش چرخ را | از نهیب پاسبان در دل هراس | |||||
چون خیال منزل دقت پسند | گشت او را در دل دقتشناس | |||||
کرد برپا این چنین قصری که هست | آسمان یک طاقش از روی قیاس | |||||
داد ترتیب این چنین کاخی که هست | پایهاش را جز به اوج خور تماس | |||||
حاصل این عالی بناصورت چو بست | از خرد تاریخ او شد التماس | |||||
طبع سحرانگیز پوشانید تیز | از دو تاریخ این دو مصرع را لباس | |||||
قصر گردون طاق کیوان پاسبان | کاخ عالی پایهی اعلی اساس |