محتشم کاشانی (غزلیات)/عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربائیها
ظاهر
عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها | نگاه آشنای یار پیش از آشناییها | |||||
ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد | دل نخجیر را هر نغمه زان ناوک ساییها | |||||
نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او | به جنس پر بهای خود خریدار آزماییها | |||||
به جایی میرسد شخص هوس در ملک خود کامان | که آنجا زا وفا به مینماید بیوفاییها | |||||
در و دیوار معبدهاست از حرف ظهور او | که خواهد شد به رسوایی بدل آن نارساییها | |||||
به این صورت که زادت مادر ایام دانستم | که در عهد تو خواهد داد داد فتنه زاییها | |||||
چو دادی محتشم وی را به خود راهی چه سودا کنون | ز دست تندخوئیهاش این انگشت خاییها |