مثنوی معنوی/پذیرا آمدن سخن باطل در دل باطلان
ظاهر
گفت اینک راست پذرفتم بجان | کژ نماید راست در پیش کژان | |||||
گر بگویی احولی را مه یکیست | گویدت این دوست و در وحدت شکیست | |||||
ور برو خندد کسی گوید دو است | راست دارد این سزای بد خو است | |||||
بر دروغان جمع میآید دروغ | للخبیثات الخبیثین زد فروغ | |||||
دل فراخان را بود دست فراخ | چشم کوران را عثار سنگلاخ |