مثنوی معنوی/قصهی سوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلیالله علیه
ظاهر
غیب را ابری و آبی دیگرست | آسمان و آفتابی دیگرست | |||||
ناید آن الا که بر خاصان پدید | باقیان فی لبس من خلق جدید | |||||
هست باران از پی پروردگی | هست باران از پی پژمردگی | |||||
نفع باران بهاران بوالعجب | باغ را باران پاییزی چو تب | |||||
آن بهاری نازپروردش کند | وین خزانی ناخوش و زردش کند | |||||
همچنین سرما و باد و آفتاب | بر تفاوت دان و سررشته بیاب | |||||
همچنین در غیب انواعست این | در زیان و سود و در ربح و غبین | |||||
این دم ابدال باشد زان بهار | در دل و جان روید از وی سبزهزار | |||||
فعل باران بهاری با درخت | آید از انفاسشان در نیکبخت | |||||
گر درخت خشک باشد در مکان | عیب آن از باد جانافزا مدان | |||||
باد کار خویش کرد و بر وزید | آنک جانی داشت بر جانش گزید |