مثنوی معنوی/طعنهی زاغ در دعوی هدهد
ظاهر
زاغ چون بشنود آمد از حسد | با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد | |||||
از ادب نبود به پیش شه مقال | خاصه خودلاف دروغین و محال | |||||
گر مر او را این نظر بودی مدام | چون ندیدی زیر مشتی خاک دام | |||||
چون گرفتار آمدی در دام او | چون قفص اندر شدی ناکام او | |||||
پس سلیمان گفت ای هدهد رواست | کز تو در اول قدح این درد خاست | |||||
چون نمایی مستی ای خورده تو دوغ | پیش من لافی زنی آنگه دروغ |