مثنوی معنوی/ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن
ظاهر
این سخن پایان ندارد هوشدار | هوش سوی قصهی خرگوش دار | |||||
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر | کین سخن را در نیابد گوش خر | |||||
رو تو روبهبازی خرگوش بین | مکر و شیراندازی خرگوش بین | |||||
خاتم ملک سلیمانست علم | جمله عالم صورت و جانست علم | |||||
آدمی را زین هنر بیچاره گشت | خلق دریاها و خلق کوه و دشت | |||||
زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش | زو نهنگ و بحر در صفرا و جوش | |||||
زو پری و دیو ساحلها گرفت | هر یکی در جای پنهان جا گرفت | |||||
آدمی را دشمن پنهان بسیست | آدمی با حذر عاقل کسیست | |||||
خلق پنهان زشتشان و خوبشان | میزند در دل بهر دم کوبشان | |||||
بهر غسل ار در روی در جویبار | بر تو آسیبی زند در آب خار | |||||
گر چه پنهان خار در آبست پست | چونک در تو میخلد دانی که هست | |||||
خارخار وحیها و وسوسه | از هزاران کس بود نه یک کسه | |||||
باش تا حسهای تو مبدل شود | تا ببینیشان و مشکل حل شود | |||||
تا سخنهای کیان رد کردهای | تا کیان را سرور خود کردهای |