مثنوی معنوی/جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
ظاهر
جمع گشتند آن زمان جمله وحوش | شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش | |||||
حلقه کردند او چو شمعی در میان | سجده آوردند و گفتندش که هان | |||||
تو فرشتهی آسمانی یا پری | نی تو عزراییل شیران نری | |||||
هرچه هستی جان ما قربان تست | دست بردی دست و بازویت درست | |||||
راند حق این آب را در جوی تو | آفرین بر دست و بر بازوی تو | |||||
باز گو تا چون سگالیدی به مکر | آن عوان را چون بمالیدی به مکر | |||||
بازگو تا قصه درمانها شود | بازگو تا مرهم جانها شود | |||||
بازگو کز ظلم آن استمنما | صد هزاران زخم دارد جان ما | |||||
گفت تایید خدا بد ای مهان | ورنه خرگوشی کی باشد در جهان | |||||
قوتم بخشید و دل را نور داد | نور دل مر دست و پا را زور داد | |||||
از بر حق میرسد تفضیلها | باز هم از حق رسد تبدیلها | |||||
حق بدور نوبت این تایید را | مینماید اهل ظن و دید را |