مثنوی معنوی/تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
ظاهر
همچو آن خرگوش کو بر شیر زد | روح او کی بود اندر خورد قد | |||||
شیر میگفت از سر تیزی و خشم | کز ره گوشم عدو بر بست چشم | |||||
مکرهای جبریانم بسته کرد | تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد | |||||
زین سپس من نشنوم آن دمدمه | بانگ دیوانست و غولان آن همه | |||||
بر دران ای دل تو ایشان را مهایست | پوستشان برکن کشان جز پوست نیست | |||||
پوست چه بود گفتههای رنگ رنگ | چون زره بر آب کش نبود درنگ | |||||
این سخن چون پوست و معنی مغز دان | این سخن چون نقش و معنی همچو جان | |||||
پوست باشد مغز بد را عیبپوش | مغز نیکو را ز غیرت غیبپوش | |||||
چون قلم از باد بد دفتر ز آب | هرچه بنویسی فنا گردد شتاب | |||||
نقش آبست ار وفا جویی از آن | باز گردی دستهای خود گزان | |||||
باد در مردم هوا و آرزوست | چون هوا بگذاشتی پیغام هوست | |||||
خوش بود پیغامهای کردگار | کو ز سر تا پای باشد پایدار | |||||
خطبهی شاهان بگردد و آن کیا | جز کیا و خطبههای انبیا | |||||
زانک بوش پادشاهان از هواست | بارنامهی انبیا از کبریاست | |||||
از درمها نام شاهان برکنند | نام احمد تا ابد بر میزنند | |||||
نام احمد نام جملهی انبیاست | چونک صد آمد نود هم پیش ماست |