مثنوی معنوی/ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
ظاهر
گفت شیر آری ولی رب العباد | نردبانی پیش پای ما نهاد | |||||
پایه پایه رفت باید سوی بام | هست جبری بودن اینجا طمع خام | |||||
پای داری چون کنی خود را تو لنگ | دست داری چون کنی پنهان تو چنگ | |||||
خواجه چون بیلی به دست بنده داد | بی زبان معلوم شد او را مراد | |||||
دست همچون بیل اشارتهای اوست | آخراندیشی عبارتهای اوست | |||||
چون اشارتهاش را بر جان نهی | در وفای آن اشارت جان دهی | |||||
پس اشارتهای اسرارت دهد | بار بر دارد ز تو کارت دهد | |||||
حاملی محمول گرداند ترا | قابلی مقبول گرداند ترا | |||||
قابل امر ویی قایل شوی | وصل جویی بعد از آن واصل شوی | |||||
سعی شکر نعمتش قدرت بود | جبر تو انکار آن نعمت بود | |||||
شکر قدرت قدرتت افزون کند | جبر نعمت از کفت بیرون کند | |||||
جبر تو خفتن بود در ره مخسپ | تا نبینی آن در و درگه مخسپ | |||||
هان مخسپ ای کاهل بیاعتبار | جز به زیر آن درخت میوهدار | |||||
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد | بر سر خفته بریزد نقل و زاد | |||||
جبر و خفتن درمیان رهزنان | مرغ بیهنگام کی یابد امان | |||||
ور اشارتهاش را بینی زنی | مرد پنداری و چون بینی زنی | |||||
این قدر عقلی که داری گم شود | سر که عقل از وی بپرد دم شود | |||||
زانک بیشکری بود شوم و شنار | میبرد بیشکر را در قعر نار | |||||
گر توکل میکنی در کار کن | کشت کن پس تکیه بر جبار کن |