لارن مارغون (جلد اول)/فصل ۳۰

از ویکی‌نبشته
لارن مارغون (جلد اول) از الکساندر دوما
فصل ۳۰

در اثناییکه جوانان در شکار مشغول و مسرور بودند. کاترین حکم حبس هنری را در دست گرفته و نظاره میکرد. و فرمان داد که داخل نمایند شخصی را که چند روزیقبل بکاپیتن قراولان کاغذی داد که بوی برساند. این شخص با لباس مبدل و تغیر صورت و مسلح داخل گردید کاترین گفت مسیو بعد از انکه در سنت بارتلومی خدمتی نمایان کردی بتو وعده دادم که تو را بیکار نگذارم. حال یک کاری عنوان شده که تو باید بانجام برسانی شخص مزبور گفت کمال تشکر را از مرحمت علیاحضرت شما دارم – گفت کاریست که در تمام عمر تو دو تا نظیرش بدست نمیآید. پس غنیمن بدان – گفت مادام منتظرم که بفرمایید که چه‌چیز است اما از این عنوانیکه فرمودید من هراس کردم. – گفت حق است زیرا که اینخدمتی است که دکیز و تاوان هوس دارند که در انجامش بکوشند – گفت مادام من در انجامش حاضرم هر چه باشد. – گفت پس اینحکم را بخوان. انشخص او را گرفته و مطالعه نمود. اما رنگ از رخسارش پرید و بانگ زد عجب است حکم دستگیر کردن شاه ناوار است – گفت آری. اما چه تعجبی دارد؟ - گفت مادام این شاهست و در نجابت من سخن میرود. از برای دستگیر نمودن شاهی اصلزاده معتبر لازم است – گفت مسیو مورول اعتماد من بتو تو را برتبه اولین اصلزاده دربار من میرساند – این آدم کس باضطراب تمام گفت نهایت تشکر را از این مرحمت دارم – گفت پس اطاعه خواهی داشت – گفت در صورتیکه علیاحضرت ملکه امر بفرمایند. تکلیف چاکر اطاعه است. – گفت پس من امر میکنم – گفت بنده نیز اطاعه مینمایم. – گفت بچه نوع رفتار میکنی؟ - گفت بهر طور که دستورالعمل بدهید. در کجا میفرمایید دستگیر نمایم؟ - گفت هر جا که میل داری و بهتر بنظرت میآید. – گفت در لور – گفت در لور در خانه خودش بهتر است. هم امشب دستگیر مینمایی. اگر بمحض نمودن حکم اطاعت کرد فبها و الا بهر نوع است دستگیرش خواهی نمود – گفت گاهست خیرکی کرد و بنای مدافعه گذاشت؟ - گفت تو هم مدافعه میکنی – گفت در این بین گاهست کشته شد؟ - گفت کشته شود بر تو بحثی نخواهد بود – گفت پس حکمی میخواهم که صریح باشد. گفت در اینصورت اگر میخواهی بخط خودم در حکم بنویسم که حکم بجهته گرفتاری اعم از زنده یا مرده اوست. – گفت بنویسید. کاترین برداشت نوشت. و داد و گفت گماندارم که دیگر عیب ندارد. مورول حکمرا گرفت و گفت صحیح است – کاترین گفت حال دوازده نفر از قراولان بردار و مستعد باش – گفت دوازده نفر زیاد است بجهته اینکه من میدانم که کشته خواهد شد. در انصورت همه خواهند گفت که مخصوصا از برای کشتن او بوده است و الا حکم حبس این استعداد را نمیخواهم. اما اگر کم باشد کسی نمیگوید که برای کشتن او رفته بودند. و مقتول شدن او را حمل بر اتفاق خواهند کرد. – کاترین گفت هر طور بهتر میدانی بکن الا اینکه نباید از لور بیرون روی – گفت پس از برای جمع‌آوری کسان خود چه کنم؟ - گفت چه کسی خارج داری بفرست بیاید. و خود در اطاق اسلحه شاه باش تا از شکار شاه مراجعت نماید انوقت در نمازخانه من مختفی شو تا وقتش برسد؟ - گفت شاید هنری چیزی فهمیده باشد و در را بروی خود بندد پس چگونه داخل شوم؟ - گفت من کلید دارم که در اطاق او را باز میکند. حالا خداحافظ مسیو مورول الآن بهمراهی مسیو دنانسی کاپیتن قراولان میروی که تو را میبرد باطاق اسلحه. پس کاترین نانسی را طلبید و مورول را بوی سپرد که برد. مورول با خود میگفت در دفتر مقتولین خود شاهی نداشتم. اینک شاهی که اگر بقتلش آوردم کمال امتیاز را خواهم داشت.