عطار (عذر آوردن مرغان)/یک شبی عباسه گفت ای حاضران
ظاهر
یک شبی عباسه گفت ای حاضران | این همه گر پر شوند از کافران | |||||
پس همه از ترکمانی پر فضول | از سر صدقی کنند ایمان قبول | |||||
این تواند بود، اما آمدند | انبیا این صد هزار و بیست و اند | |||||
تا شود این نفس کافر یک زمان | یا مسلمان یا بمیرد در میان | |||||
این نیارستند کرد و آن رواست | در میان چندین تفاوت از چه خاست | |||||
ما همه در حکم نفس کافریم | در درون خویش کافر پروریم | |||||
کافریست این نفس نافرمان چنین | کشتن او کی بود آسان چنین | |||||
چون مدد میگیرد این نفس از دو راه | بس عجب باشد اگر گردد تباه | |||||
دل سوار مملکت آمد مقیم | روز و شب این نفس سگ او را ندیم | |||||
اسب چندانی که میتازد سوار | بر بر او میدود سگ در شکار | |||||
هرک دل از حضرت جانان گرفت | نفس از دل نیز هم چندان گرفت | |||||
هرک این سگ را به مردی کرد بند | در دو عالم شیرآرد در کمند | |||||
هرک این سگ را زبون خویش کرد | گرد کفشش را نیابد هیچ مرد | |||||
هرک این سگ را نهد بندی گران | خاک او بهتر ز خون دیگران |