عطار (عذر آوردن مرغان)/گفت عباسه که روز رستخیز
ظاهر
گفت عباسه که روز رستخیز | چون زهیبت خلق افتد در گریز | |||||
عاصیان و غافلان را از گناه | رویها گردد به یک ساعت سیاه | |||||
خلق بیسرمایه حیران مانده | هر یک از نوعی پریشان مانده | |||||
حق تعالی از زمین تا نه فلک | صد هزاران ساله طاعت از ملک | |||||
پاک بستاند همه از لطف پاک | وافکند اندر سر این مشت خاک | |||||
از ملایک بانگ خیزد کای آله | از چه بر ما میزنند این خلق راه | |||||
حق تعالی گوید ای روحانیان | چون شما را نیست زین سود و زیان | |||||
خاکیا ن را کار میگردد تمام | نان برای گرسنه باید مدام | |||||
دیگری گفتش مخنت گوهرم | هر زمانی مرغ شاخ دیگرم | |||||
گاه رندم، گاه زاهد ،گاه مست | گاه هست و نیست و گاهی نیست و هست | |||||
گاه نفسم در خرابات افکند | گاه جانم در مناجات افکند | |||||
من میان هر دو حیران مانده | چون کنم در چاه و زندان مانده | |||||
گفت باری این بود در هر کسی | زانک مرد یک صفت نبود بسی | |||||
گر همه کس پاک بودی از نخست | انبیا را کی شدی بعثت درست | |||||
چون بود در طاعتت دلبستگی | با صلاح آیی به صد آهستگی | |||||
تا که نکند کره عمری سرکشی | تن فروندهد به آرام و خوشی | |||||
ای تنورستان غفلت جای تو | کردهی مطلوب سر تا پای تو | |||||
اشک چون شنگرف اسرار دلست | سیرخوردن چیست، زنگار دلست | |||||
چون تو دایم نفس سگ را پروری | کم نه آید از مخنث گوهری |